محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

عيد همگي مبارك

عكس كه از طرف مهد رفتيم آتليه گرفتيم (اينا لباساي عيدمه كه بابايي از تهران گرفته) راستي جشنواره سبزه عيد مهدموه ما برنده شديممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم يه جايزه هم بهم دادن دست ماماني درد نكنه از حق نگذريم واسش زحمت كشيد.يه جعبه مداد رنگي و يه دفتر نقاشي ماژيكي اگه شد عكسشو ميزارم سفره هفت سين ويترين مزون ماماني: چون ميزاشو واسه سفره عقداش لازم داره و سخت همش باد از تو ويترين درشون بياره همونجوري ساده وسايلو گذاشته   ...
28 اسفند 1392

جيگر ماماني

سلام جيگر ماماني .ديروز واست كفش خريدم آوردم خونه اينقدر خوشت اومده بود كه اصلا از پات در نميياوردي تمام روز پات بود و شبم با همونا خوابيدي و من آخر شب از ژات در آوردمشون تازه صبحم با همونا رفتي مهد و افتتاح كرديدشون ديگه.قربونت بشم اينقدر پسر با ذوقي هستي
27 اسفند 1392

جشنواره سبزه عيد

قبلا گفتم سبزه كاشتم مدل در مدل .از اونجايي كه خيلي زود دست به كار شدم سبزه هام خراب شدن 2 تا سبزه آدمك بود البته من با همون شاهي كاشتم كه بايد تخم چمن ميبود آذمكاش خيلي خوب در آمدن .بيچاره بابايي تمام شهرو دنبال خاك اره چرخيده تا از پاييناي شهر گير آورده آخه همه ام دي اف كار شدن.سال نو مبارك نوشتم كه خوشكل شد اما ميگم زود كاشتم آخريام حوصلم سر رفته بود خوب آب ندادم خشك شد ريختم بيرون خلاصه كلي زحمت كشيده بودم كه يادمم رفت ازشون عكس بگيرم .سبزه اصل كاري روي دامن عروسك بود كه اونو 20ام دوباره كاشتم يعني اولي و چاره كريم انداختم دور يكي ديگه كاشتم دوباره دامن درست كنو كلي بدبختي كه كثل اولي خوب نشد اينم عكسش كه امروز بردم مهد سيني زيري از سري ...
25 اسفند 1392

روز درختكاري

ماماني:چند روز پيشا يه معلم مهد نيكان گفت فردا يه نقاشي راجع يه درختكاري بكشيد چون ميخوايم بفرستيم سازمان براي مسابقه نقاشي منم كه عصري يهو ياذم آمد رفتم شوميز و كاغذ رنگي خريدم از اينو اون ژرس و جو كه عكسي در اين مورد نداريد و بچرخ بچرخ تو اينترنت چند تا عكس جالب پيدا كرديم البته بابايي يه كاريكاتور در اين مورد پيدا كرد.منم شروع كردم به درست كردنش خيلي وقت بود نقاشي نكشيده بودم بهم چسبيد.رفتم خونه گل پسرم خواب بود و صبح بهش نشون دادم .جالب اينجاست رفتم مهد دادم خانوم مربيش همش بده بده مال خودمه خانوم مربيش گفت باشه من مييارم تا خراب نشه .ميگه بده ميخوام برم به بچه ها نشون بدم يه جوري كه هر كي ندونه فكر ميكنه آقا شب تاصبح داشته زحمت ميكشيده ...
14 اسفند 1392

كلاس خلاقيت

تو مهدمون كلاس خلاقيت داريم اينم اولين كار خلاقانمون منتظر بعدياش باشين آكواريوم با جعبه كفش و كاغذ رنگي و صدف   ...
14 اسفند 1392

سبزه عید

دوستای گلم سلام امروز سبزه کاروی داشتم ,من هیچ وقت سبزه عید نمیکارم اما امسال مهد نیکان مسابقه گذاشتن و به سبزه عید بهتر حتما جایزه میدن دیگه.خلاصه دست به کار شدم شوهری رو فرستادم تخم شاهی بخره گفتم نصف پلاستیک فریزر ,قربونش برم ده هزار تومن شده قدیما اینقدر گرون نبود.دعا کنین خوب در بیاد نمیدونین چه مدلایی زدم ایشالاه خوب بشه عکساشو بزارم این شکلک خنده هم مال جایی که نوستم گرون بود نمیدونم چرم با نوشته هام اینم مییاد پایین ...
12 اسفند 1392

سفر تهران بابایی

سلام دوستان بی وفا ما چند وقته آپ نشدیم یکی سراغ ما رو نگرفت مامانی این چند وقت یاد حسو حال نداره .راستی بابایی با بابای خودش رفته بودن ترهان(به لهجه خودم) برای  کار اداری بابایی تا 4 شنبه واستاد چون یه کم کار داشت و از اونور هم باباجون و مامان جون واسه چشم باباجون 1شنبه رفته بودن که خالصه با بابا مجید امروز آمدن.البته که بابایی دیروز میخواست بیاد اما از پرواز جا میمونه و کلی جریانات اما همه امروز به سلامتی برپشتن بابایی هم یه سوغاتیایی آورده که مامانی عکسشو میزاره .گفتم بیام یه 2 خط بنویسم فکر نکنید ما مردیم ...
7 اسفند 1392

کمی تب

بعد از پرسه برف بازی که ما تهشو در آوردیم نیکانی روز بعد که از مهد آوردمش بیحال بود کم کم تب کرد (بالاخره باید از دماغ آدم در بیاد دیگه)البته شربت دادم آمد پایین شبم نفهمیدم کی خوابش برد با ناز و نوازش بیدارش کردم شربت بهش بدم البته کلا خواب بود بهش خوروندم بچم تو خواب اینجوری کرده به چه خوشمزست دیدی هیچ دردسری هم نداشت . (دیدین بچه ها به زور میخوان یه چیزی و بخورن و میخوان به خودشون بقبولا که چقدر از این کارو با کمال میل انجام میدن ولی قیافشون داد میزنه ازترس مامانه )قربونش بشم با این جملات قصارش ...
17 بهمن 1392

آدم برفی

بارش برف الهی باعث شادمانی مردم شد و همچنان ادامه پیدا کرد تا این که دیروز که از خواب بیدار شدیم دیدیم تمام حیاط پر برف شده نیکانی و بیدار کردم و لباس گرم پوشیدیم رفتیم تو حیاط و شروع کردیم به درست کردن یه آدم برفی گنده از نیمه ها بابایی هم به ما پیوست و تو درست کردنش بهمون کمک کرد ظهرم با خاله اینا و عمو فروتن رفتیم جشنواره آدم برفی جمعیت بسیار زیادی از مردم آمده بودن همه مشغول برف بازی و ساختن آدم برفی بودن ما هم که چون خاله راضی یه مدلی از آدم برفی داشت که متفاوت از بقیه بودو درست کردیم البته سخت بود اما بد نشد مهم اون تفریحی بود که دور هم انجام دادیم خلاصه تا عصر تو برفا بودیم  چشنتون روز بد نبینه که شب از پا درد و کمر درد تا صبح نا...
17 بهمن 1392