3روز تعطيلي و تولد بابايي
سلام جيگر مامان 3 روز تعطيل بود بيشترشو تو خونه بوديم امروزم 17 خرداد93 تولد 33سالگي باباييو منم تصميم گرفتم ديشب واسش تولد بگيرم چون تو خونه بودم و ميتونستم به كارام برسم .به بابايي گفتم دوستاتو جمع كن جمعه بريم بيجار قصد داشتم كيك آماده كنم ببرم همونجا سورپرايزش كنم و با دوستان تولد بگيريم كه هر كي گرفتار بوده و كنسل شد.شب جمعه مادرجون بيجاري گفت فردا بريم بيجار سقف خونه رو ميخوان درست كنن ما هم چون ماشين نداريم گفتيم نمييايم بعد بابايي تصميم گرفت با اونا بره و ظهر بياد دنبال منو تو.كه چون حوصلشو نداشتم گفتم ما نمييايم .از فرصت استفاده كردمو شروع كردم به پختن كيك و ژله.عمه هم كه بابايي گفت نيامده اگر نه ما هم ميرفتيم و اونجا واسه بابايي تولد ميگرفتيم پدر جون و مادر جونم كه كيك خور نيستن.خلاصه بابايي ساعت 7 صبح رفت و ساعت 8 برگشت خدا رو شكر در يخچالو باز نكرد كه قضيه لو بره خاله راضيم اومد به باباجون و مامان جون هم گفتم بياين پايين مطابق هر سال تولد گرفتيم.آخه خودشونو تو زحمت ميندازن آدم دلش نميخواد بهشون بگه از طرفيم كه تولدتنهايي نميچسبه.خلاصه كيكو آوردم بابايي خيلي غافلگير شد و ذوق كرد شامم پيراشكي و يوفكا پختم و شب تولد بابايي هم سپري شد.