تو بغل علی آقا شوهر خالم راضی جون
اینجا 6 روزم بوده و مامان و بابام اقوامو دعوت کردن تا بخاطر دنیا آمدن من جشن بگیرن
مامان میگه ناخونام خیلی بلند بوده تا از بیمارستان آمدیم خونه بابا مجیدم اول ناخونامو کوتاه کرده
اینم دستای فسقلی من که اون موقع هیچ قدرتی نداشته ولی ماشالاه حالا واسه خودم مردی شدم
اینم لب و دهن کوچول موچولم
انجا 10 روزم بوده برای مراسم عزاداری دهم محرم آماده شده بودم
اولین باری که رفتم تو اغوش گرم بابا جونم
این وبلاگ رو مامان جوونم برام درست کرده از اینکه وارد سایتم شدین خیلی ممنونم
بیوگرافی محمد نیکان
سلام دوستای خوبم من محمد نیکان هستم می خوام یک کم در مورد خودم و تولدم براتون بگم من آخرای پاییز دنیا آمدم البته دکتر گفته بوده ٢٧ آذر باید دنیا میومدم اما چون عجله داشتم و بند ناف دور گردنم پیچ خورده بوده دکتر مجبور شده منو زودتر ساعت یه ربع به دوازده ٢٤ آذر سال ٨٨ به دنیا بیاره راستی من محرمیم آخه اون موقع شب اول محرم بوده وزنم ٣١٠٠ یوده قدم ٥٢ ونیم و دور سرم ٣٦ و نیم بوده . استی برای من دو بار شب شیش گرفتن چون هم اقوام مامانی هم بابایی زیاد بودن هر کدوم شصت نفر بودن شب شیش اقوام مامانی شب یلدا بوذه و خاله جون برام میوه آرایی کالسکه با هندونه درست کده شب قبلش هم کیک غذا به صورت هواپیما درست کرده بوده اسم خاله جونم راضیه است م...
نویسنده :
مامان مرضیه
13:01