محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

این وبلاگ رو مامان جوونم برام درست کرده از اینکه وارد سایتم شدین خیلی ممنونم

عكس

سلام يه سري عكس از دخملي و ببينيم. ديگه چون عكسا زياد شد توهم خسته شدي به زور پستونك ساكت ميشدي     ...
9 ارديبهشت 1395

تولد دخترم مانلي94/10/27

حس زيباي دوباره مادر شدنم را مديون تو هستم دخترم خوب بي حرف و حديث ميرم سراغ عكساي دخترم كه امروز35 روزه شده  اين دوچرخه رو هم ما به عنوان كادويي كه خواهر كوچولو واست آورده بهت داديم عزيزم اين عكس مانلي كوچولو تو شيش روزگيشه ...
2 اسفند 1394

تولد بهتريت هديه زندگيم

اي زيباترين ترانه هستي بدان شب ميلادت برايم ارمغان خوبي ها و زيباييهاست تولد 6 سالگستو 4 نفري جشن گرفتيم بابا حساب آوردن ني ني تو راه مامان جون و خاله راضي اينا هم كه مشهد بودن   بابايي يه تبلت خريد واست چون چند وقته خيلي بهانه تبلتتو ميگيري اما اون ديگه خراب شده .چند روز پيشام همش ميگفتي دايناسور ميخواي .منم گفتم واسه تولدت واست بخرم .در واقع از طرف خواهر كوچولو واست خريدم به اضافه بلوز تنت .مباركت باشه .ايشالاه هميشه برق شادي و خوشحالي و تو چشات ببينم   ...
25 آذر 1394

روز جهاني كودك و مسابقه كودكان آهنين

گل گل مامان سلام .برات مسابقه كودكان آهنين ثبت نام كردم و با يه هفته تاخير همزمان با روز جهاني كودك برگزار شد.ساعت 8 بايد سالن ورزشي ميبوديم. ما هم از 7 بيدار شديم و حاضر شديم رفتيم .از اونجايي كه هميشه اين ج.ر مراسما بي برنامه و بدون نظم برگزار ميشه كلي معطل شديم .و بچه ها همه خسته شده بودن .منم با توجه به اوضاع ني ني گولو خيلي خسته شده بودم و دوست داشتم زودتر تموم شه بريم خلاصه نوبت شما شد و خيل خوب ايتم نقشه و لاستيك رو رفتي.و قرار بود هر كي اين آيتم ها رو انجام ميده بره و باز عصر ساغت 3 بياد براي آيتمهاي د.مي كه اونا خيلي جداب تر بود .ما هم ساعتاي 5و11 اومديم خونه خستههههه .منم شروع كذئم به پخت ناهار تا زود غداتو بخوري كه 3 معده ات پر نب...
19 مهر 1394

تولد ماماني

3مهر تولد من بود .با خاله راضي اينا رفتيم بيرون و تو باغ سارونه يه دورهمي گرفتيم .خيلي خوش گذشت. مامان جون و باباجون هم مشهد بودن و جاشون خالي بود اينم تيپ جديد بابايي   اينم شما دوتا ورووجك كه اصلا نزاشتين ازتون عكس بگيرم     كادويي خاله راضي جون يه پانچو يه خيلي خوشكل بود كه من خيلي خوشم اومد ازش   ...
4 مهر 1394

شروع سال تحصيليه جديد

گل گل مامان ببخشد كه تو تابستون به خاطر مشغله كاري و جسمي زيادنتونستم بيلم وبلاگت .اما تو خيلي بزرگ و ماشاله واسه خودت مردي شدي .2 تا دندوناي جلوتم كامل در اومده .اما خيلي زود در اومدن و بار من همش در استرس خراب شدنشونم .اما خيلي خوشكل شدي .من هميشه بهت ميگم قربون اون دندونت بشم و تو يه اداي جالب واسم در ميياري و كلي ميخنديم با هم.حالا عكس اين فيگورتو واست ميزارم.تابستون ما اتفاق خاصي نيفتاد.من كه همش در گير كاراي مغازه و از اون طرف تو دلي كوچولوم بودم .كه خيلي بهم فشار مييومد بيشتر اوقات و نگان ار اينگه شتيد اين كوچول موچولو رو از دست بديم .اما خدا روشكر ظاهر خيلي دخمل قوي ايه.اره خواهر ك.چ.لو ميخ.اد واست بياد وتوهم خيلي خوشحالي .همش سرتو م...
4 مهر 1394

17 خرداد و تولد بابايي

سلام فسقلي مامان .ديشب تولد بابايي بود و 3 تايي دور هم يه جشن كوچولو گرفتيم .چون من از صبح يه مقدار مريض احوال بودم فقط براي شام كيك گوشت درست كردم و يه ژله ساده.تا 9:5 هم تو نوبت عكس دندونت بوديم سر راه يه كيك خريديمو رفتيم خونه .واي كه تو چه خوشحال بودي و دائم شعر تولدت مبارك و مي خوندي ...
18 خرداد 1394

جشن فارغ التحصيلي مهد غنچه

مستقيم ميريم  عكسا روببينيم   قربون گل پسرم بشم الهي.خيلي بهت افتخار كردم تو جشن خيلي خوب بودي و شعاتو و نقشتو خلي عالي اجرا كردي منم همش از پائين اشاره ميكردم بلند بخوني.يه جاهايي كه با علي كنار هم بودين همچين از ته دل داد ميزدين كه وقتي شعر تموم شد گفتي آخيشششششش. اينجا آيتم شعر محلي تون بود اولش ميگين بزنم ور بغلي گر مشتي.كه شايان ناقلا گر مشتشو تو صورت تو پائين آورد .تو هم اعصلبت خورد شد صورتتو گرفتي و به خاله ميگي خاله نگاش كنين چيكار ميكنه و كلي با هم غر غر داشتين حالا بقيه شعرو ميخونن شما دو تا در كيرين با هم ما كه پايئن مرده بوديم ار خنده.خلاصه به خير گذشت و از اون به بعد با ...
10 خرداد 1394