جمعه اي كه گذشت
سلام گل گلكم .شب جمعه بابايي كارش طول كشيد و خونه نيامد مهد تونم به دليل تعميرات 5 شنبه تعطيل بود و منو تو كل روز و توخونه بوديم عصري يهني در واقع شب چ.ن 8.5 شد تا رفتيم .بردمت خانه بازي تو مدرس چ.ن پاركا كه ديگه شبا سردن.زنگ زديم خاله ذاضي هم آمدن .خلاصه يه يه ساعتي كلي بازي كردي واسه خودت .بعدم آمديم خونه.جمعه هم كه داشتي يه كليپ تو گوشيم هست نقاب حييونا رو صورت آدماست و شعر آقاي حكايتي رو ميخونن گفتي مامان از اينا واسم بخر . منم گفتم اين كه كاري نداره الان واست درست ميكنم با يه چيزايي كه تو خونه بود واست درست كردم كه كلي باهاش ذوق كردي .بعدشم شروع كردم واسه عصرونه كيك پختم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی