یه روز در خونه
مامانی:دیروز یه کم سرماخورده بودم و اصلا حال و حوصله بلند شدنو سر کار رفتنو نداشتم گفتم بی خیال امروزو استراحت کنم. تا 10/5 خواب بودم نیکانی که بیشتر خوابید منم بیدارش نکردم تا یه دل سیر بخوابه صبحونه و یه قرص خوردم یه کم حالم بهتر شد بلند شدم شروع به مرتب کاری کردم و جارو(من تو خونه ام که باشم مگه میتونم همش بخوابم همش سیر سیر کارارو میزنم)بعدم به سرم زد یه کیکی چیزی بپزم دستور یه کیک زعفرونی رو قبلا گرفته بودم گفتم همونو بپزم نیکانو فرستادم خامه بخره واسه خودشم پاستیل خریده بود .گفت مامانی میزارم از این پاستیلام رو کیک بزاری خوشکل بشه گریه نمیکنم.آخه خوراکییاش به جونش بستس
اینم پاستیلای آقا نیکان که خودش گذاشته کنار کیک
بسیار کیک خوش عطری شد من که عاشق عطر زعفرونم .عصرم تو خونه استراحت کردم تا حالم بهتر شه و تا شب تمام کیکو با نیکانی نوشه جان کریدم.تو قالب مستطیلی با برش لوزی هم خیلی خوشکل میشه یه دفعه هم ایشالاه اونجوریشو می پزم