رفتن به پارک وحدت با بچه های مهد
امروز (92/2/24)بابایی زودتر رفت بیرون کار داشت به مامانی گفت مییاد دنبالمون اما......بله کارش طول میکشه و مامانمم که می بینه ساعت 10 شده منو حاظر میکنه که پیاده بریم مهد .دیدیم بچه ها رو بردن پارک جولوی مهد ما هم رفتیم مامانی هم با من واستاد با دوستام کلی بازی کردم و خوش گذشت البته آخرش که داشتیم برمیگشتیم مهدیه کم گریه کردم که مامان نرو اما مامانیم با هام صحبت کرد و منم قبول کردم اینم عکسام
اینم منو آرتین رفیق جون جونیم
کنار من مهلاست-لباس صورتیی فاطمه زهرا-جلوییم پارسا-کنارییش دانیال و نارگل
اینم پارسا جون که 2 روز پیش می خواسته نقابی که مامانم روز قبلش واسم خریده رو بگیره و دعوامون شده و هم نقاب بیچاره داقون شده و هم جای چنگولای آقا پارسا روی صورت من مونده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی