محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

اين چند روز

سلام پسرشيطونه ماماني.بابا مجيد دوباره با پدر جون رفته تهران دنبال كار اداري اين تهران رفتنا كي ميخواد تموم شه نميدونم ظاهرا تمومي نداره .شنبه رفتن ايشالاه امروز كارشون تموم شه(الان 4 شنبه ست) .عيدو پيشمون نبود حالمون گرفته شد .از اون طرف باباي جاري مشهد فوت كرده عمه و مادرجون بيجاري هم رفتن تعزيه مشهد.منم كه به خاطر رزرو لباس مشتريم نتونستم برم اگر نه دلم ميخولست برم. عمو ميلاد و ديروز گفته بودم بياد خونمون عصرم تو كلي با عمو كارتن نگاه كردي و بعدم تو حياط توپ بازي 27 تا گل زدي به عمو كه دهنش وا مونده بود .واسه شبم پيتزا قيفي درست كردم خيلي خوب شد فقط ديروز خيلي خسته شدم قربونش برم من روزاي تعطيلم استراحت ندارم.راستي شب قبلم با خال...
7 خرداد 1393

شيرين كاريياي نيكان

سلا پسمل خوشكلم كه هميشه در حال شيرين زبوني و مسخره بازي هستي اين عكس مال يه ماه قبله فكر كنم تو آشپزخونه بودم ديدم يهويي آمدي تو ميگي سلام بابايي اومد برگشتم ميبينم لباساي بابا رو پوشيدي واي چقدر واست بزرگ بود ولي خيلي با مزه شده بودي منم ازت عكس گرفتم مسخره ي مامان مرد كوچولوي من ...
7 خرداد 1393

آخر هفته

4 شنبه جشن پايان سال مهرانا جون بود كه از چند روز قبلش دعوت كرده بود يه كادو واسش تهيه كردم و با هم رفتيم ماماني.وسطاي جشن خاله راضي هم آمد مهرانا جونم يه دكلمه خيلي عالي اجرا كرد .جشنم هتل كوهستان بود چند تا عكس دم در از تو و پرهام گرفتم كه بعدا ميزارم 5 شنبه هم چون بابايي قول بيجار رو به دوستاش داده بود .هماهنگ كرد و با عمو عليرضا و عمو علي ساعتاي 9/5 رفتيم خيلي هوا عالي بود و واقعا خوش گذشت درختاي باغ پر گل محمدي بود وبوش فضا رو عطراگين كرده بود ايشالاه عكساشو ميزارم ژ اين سبد گل محمدي تقديم به همه دوستاي گلمممممممممم اينم 3 تا وروجك   ...
30 ارديبهشت 1393

مسابقه دوچرخه سواري پدر و پسر

ديروز به مناسبت ميلاد امام علي مسابقه دوچرخه سواري پدر و پسر بود كه بابايي هفته پيش اسم نوشته بود وساعت 4 هم در ايستگاه سلامت قرار بود برگزار بشه.منو نيكان و بابايي يه رب به 4 اونجا بوديم هوا خيلي گرم بود كم كم مردم با دوچرخه هاشون مييامدن .الهي قربونت بشم كه استرس گرفته بودي گفتي مامان من نميخوام دوچرخه سواري كنم دلشوره دارم.منم سعي كريم آرومت كنم كه مثل هميشه كه دوچرخه سواري ميكني ي همونطوره و اصلا ترس نداره و...... من نميتونستم واسه مسابقه بمونم چون شوهر عمت ساعت 5 از كربلا مييومد و گفتم لااقل من باشم باهاتون خدافظي كردم و نشد مسابقه دادن پسر خوشكلمو ببينم ضاهرا اولين نفر هم شما بودين هر دو با هم شروع ميكردين گفته بودن بابا تا ميتونه زود...
29 ارديبهشت 1393

كادوي روزپدر

اينم از كادوي منو نيكان به باباييش وژله قلبي كه ميخواستم واسه ولنتاين درست كنم قسمت نشد واسه روز مرد درست كردم ...
24 ارديبهشت 1393