تعطیلات جمعه
شب جمعه یه بارونی نازی آمده بود که از خواب که بیدار شدیم دلمون می خواست بزنیم به کوه و دمن .خاله زنگ زد که من قلور پختم بزنیم بیرون بخوریم آماده شدیم و رفتیم .باباجونو مامان جونم هم آمدن جاتون خای هوا عالی بودو قلورم خیلی چسبید. ظهرو آمدیم خونه استراحتی کردیم بده ناهار باز تصمیم گرفتیم بریم بیرون و بلال که خاله راضی بازم زحمتشو کشیده بود ببریم و سرخ کنیم کلی هله و هوله هم بردیم تو هوای سرد که آدم یخ میزد خوردیم حسایی حال داد.جای دوستان خالی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی