محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

بفرمایید دسر کسترد

چند روز نیامدم یعنی نه حرفی واسه گفتن بود نه دل و دماغی روز ها مثل همیشه تکراری میگذره .خب بگذریم چند روز پیشا نیکان چشش به پودر کستر تو یخچال افتاد و گفتش مامان واسم از اینا درست کن منم دیدم یادش رفت بیخیال شدم روز بعد با عصبانیت بهم گفت مگه من نگفتم از اینا میخوام چرا درست نکردی خلاصه تا این که امروز ظهر واسه پسری پزیدم ولی فقط کاکائو اییاشو خورد مید.نستم همشو کاکائو میزدم ...
12 بهمن 1392

دست بابایی درد نکنه

بابایی واسه منو مامانی تبلت خریده اول میخواستن یکی بگیرن فکر کردن کی دیگه میتونه از من بگیرتش و همیشه جنگ اعصاب خواهن داشت با من واسه همین یکی مختص خودم واسم خریدن بدون سیم کارت که ضرری هم نداشته باشه واسم.دست بابا جونه گلم درد نکنه .دوست دارم بابایییییییییی. ...
2 بهمن 1392

یه روز در خونه

مامانی:دیروز یه کم سرماخورده بودم و اصلا حال و حوصله بلند شدنو سر کار رفتنو نداشتم گفتم بی خیال امروزو استراحت کنم. تا 10/5 خواب بودم نیکانی که بیشتر خوابید منم بیدارش نکردم تا یه دل سیر بخوابه صبحونه و یه قرص خوردم یه کم حالم بهتر شد بلند شدم شروع به مرتب کاری کردم و جارو(من تو خونه ام که باشم مگه میتونم همش بخوابم همش سیر سیر کارارو میزنم)بعدم به سرم زد یه کیکی چیزی بپزم دستور یه کیک زعفرونی رو قبلا گرفته بودم گفتم همونو بپزم نیکانو فرستادم خامه بخره واسه خودشم پاستیل خریده بود .گفت مامانی میزارم از این پاستیلام رو کیک بزاری خوشکل بشه گریه نمیکنم.آخه خوراکییاش به جونش بستس اینم پاستیلای آقا نیکان که خودش گذاشته کنار کیک بسیار ...
2 بهمن 1392

جمعه و برف بازی

روز جمعه با خاله اینا رفتیم به دنبال پیدا کردن یه جای برفی و آخرش یه جایی پیدا کردیم . یه دل سیر برف بازی و درست کردن آدم برفیو خیلی خوش گذشت   اینم رد پای برفی ...
28 دی 1392

تولد تولد بازم بازم تولد

  تولد پرهام جونم مبارک جمعه تولد پرهام جون بوده که شب تولدش مامانیش واسش جشن گرفته بود و رفتیم خونشون و کلی مامانیش هنر زده بودو یه کیک خوشکل با تم بره ناقلا درست کرده بود اینم عکساش این گلدونام دسره به این شکل لباسشم مامانیش واسش دوخته دایمم انگشتش تو کیک بودو خامه میخورد که من از این عادت بچه ها خیلی خوشم مییاد ...
28 دی 1392

تولد 12 سالگی مهرانا

دیشب تولد    سالگی مهرانا بود امسال مامانش تولدشو با تمام بچه های مدرسش و معلمو چندتا از دوستای خودشو چندتایی از فامیل جشن گرفتن تمام خونه پر شده بود از مهمون دوستای مهرانا که 20 نفری میشدن همه آمده بودن و خیلیییییییییییی خوش گذشت.منم که دیگه بادکنک آرایییییییییییییییییی اینم سورپرایز زله من که بهشون نگفتمو آمادش کردم بردم و مهرانا کلی خوشش آمد بقیه هم همه خوششون امد و همش می پرسیدن چه جوری درست کردی ...
23 دی 1392

چش چش ابرو

نقاشی نیکانی ما روز به روز پیشرفت می کنه و جدیدا هم چش چش ابروهای خیلی با مزه ای میکشه ببینید : اینجا بابایی رو کشیده اینم باب اسفنجیی که جدیدا مو در آورده دوستان لازم به ذکر ه که بچم دفتر نقاشی داره ولی حسش که میگیره رو هرچی دمه دستش باشه نقاشی میکشه باز تو عشقولانه هاتون ننویسین واسش دفتر نقاشی بخر ...
22 دی 1392

سرماخوردگی

این 2 روز با سرماخوردگی نیکان و پرهام سپری شد انشالاه زودتر خوب بشن.دیروز تصمیم گرفتم ته چین مرغ درست کنم دیدم ماست نداریم با این که بچم مریض بود ولی همیشه سرش واسه سوپری رفتن درد میکنه چون چیزای که دلش میخواد واسه خودش میخره .بهش کفتم مامان جون میری ماست بخری؟ دیدم ابرو هاشو بالا انداخت گفت خیلی جدی:با این وضعیت سرماخوردگی منو خاله راضی دهنمون وا مونده بود از این جواب کوبنده شرمنده شدم از این چیزی که از بچم خواسته بودم ...
11 دی 1392