محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

برففففففففففففف

سلام دوستان نمی دونین بیرجند ما چه برفی داره مییاددددد هوا گرم شده بود گفتیم زمستون تمام شد اما دوباره ضاهرا(درست شد ایمانه جون) از اول قراره شروع بشه من که وقتی برف مییاد مثل بچه ها ذوق میکنم شمارو نمیدونم الانم همه مغازه های اطراف بستن فقط من آمدم جریان همون حسنی دیگه .دارم نسکافه میخورمو نشستم پای تماشای برف حالا اگه رفتیم برف بازی عکس میزارم
13 بهمن 1392

بفرمایید دسر کسترد

چند روز نیامدم یعنی نه حرفی واسه گفتن بود نه دل و دماغی روز ها مثل همیشه تکراری میگذره .خب بگذریم چند روز پیشا نیکان چشش به پودر کستر تو یخچال افتاد و گفتش مامان واسم از اینا درست کن منم دیدم یادش رفت بیخیال شدم روز بعد با عصبانیت بهم گفت مگه من نگفتم از اینا میخوام چرا درست نکردی خلاصه تا این که امروز ظهر واسه پسری پزیدم ولی فقط کاکائو اییاشو خورد مید.نستم همشو کاکائو میزدم ...
12 بهمن 1392

دست بابایی درد نکنه

بابایی واسه منو مامانی تبلت خریده اول میخواستن یکی بگیرن فکر کردن کی دیگه میتونه از من بگیرتش و همیشه جنگ اعصاب خواهن داشت با من واسه همین یکی مختص خودم واسم خریدن بدون سیم کارت که ضرری هم نداشته باشه واسم.دست بابا جونه گلم درد نکنه .دوست دارم بابایییییییییی. ...
2 بهمن 1392

یه روز در خونه

مامانی:دیروز یه کم سرماخورده بودم و اصلا حال و حوصله بلند شدنو سر کار رفتنو نداشتم گفتم بی خیال امروزو استراحت کنم. تا 10/5 خواب بودم نیکانی که بیشتر خوابید منم بیدارش نکردم تا یه دل سیر بخوابه صبحونه و یه قرص خوردم یه کم حالم بهتر شد بلند شدم شروع به مرتب کاری کردم و جارو(من تو خونه ام که باشم مگه میتونم همش بخوابم همش سیر سیر کارارو میزنم)بعدم به سرم زد یه کیکی چیزی بپزم دستور یه کیک زعفرونی رو قبلا گرفته بودم گفتم همونو بپزم نیکانو فرستادم خامه بخره واسه خودشم پاستیل خریده بود .گفت مامانی میزارم از این پاستیلام رو کیک بزاری خوشکل بشه گریه نمیکنم.آخه خوراکییاش به جونش بستس اینم پاستیلای آقا نیکان که خودش گذاشته کنار کیک بسیار ...
2 بهمن 1392

جمعه و برف بازی

روز جمعه با خاله اینا رفتیم به دنبال پیدا کردن یه جای برفی و آخرش یه جایی پیدا کردیم . یه دل سیر برف بازی و درست کردن آدم برفیو خیلی خوش گذشت   اینم رد پای برفی ...
28 دی 1392

تولد تولد بازم بازم تولد

  تولد پرهام جونم مبارک جمعه تولد پرهام جون بوده که شب تولدش مامانیش واسش جشن گرفته بود و رفتیم خونشون و کلی مامانیش هنر زده بودو یه کیک خوشکل با تم بره ناقلا درست کرده بود اینم عکساش این گلدونام دسره به این شکل لباسشم مامانیش واسش دوخته دایمم انگشتش تو کیک بودو خامه میخورد که من از این عادت بچه ها خیلی خوشم مییاد ...
28 دی 1392

تولد 12 سالگی مهرانا

دیشب تولد    سالگی مهرانا بود امسال مامانش تولدشو با تمام بچه های مدرسش و معلمو چندتا از دوستای خودشو چندتایی از فامیل جشن گرفتن تمام خونه پر شده بود از مهمون دوستای مهرانا که 20 نفری میشدن همه آمده بودن و خیلیییییییییییی خوش گذشت.منم که دیگه بادکنک آرایییییییییییییییییی اینم سورپرایز زله من که بهشون نگفتمو آمادش کردم بردم و مهرانا کلی خوشش آمد بقیه هم همه خوششون امد و همش می پرسیدن چه جوری درست کردی ...
23 دی 1392